اسم قاشق را گذاشتی قطار...هواپیم...کشتی...تا یک لقمه بیشتر بخورم... یادت هست مادر؟ شدی خلبان ، ملوان ، لوکوموتیوران و . . . میگفتی بخور تا بزرگ بشی . . . و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم . . . حتی بغض های نترکیده ام را
داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر....
دو تا حیف نون یه تاکسی نگه میدارن و به راننده تاکسی میگن ؟ آقا سه نفر تا تجریش چقدر می گیری ؟ راننده میگه ؟ شما که دو نفرین ! یکی از اونا میگه : مگه خودت نمی خوای بیای !